آنها با تصاحب پیکر نشان حقارت دشمن را محکم تر از پیش توی صورتشان میزنند، پیچ و قوس پیکر نه شان آخرین تپه هایی میشود که به تصرف دشمن در می آید.آنها پیکر زن را از آن خود میکنند همانگونه که پیش از آن مرد دیگری. حال تنها نوع معامله فرق میکند، نشسته ام مستند نفیسه کوهنورد را میینم در درباره ی ن ایزدی که به ملکیت داعش در آمده اند و از آنها کودکانی متولد کرده اند که نفس کشیدن را بلد بوده اند، حالا جامعه ی ایزدی آنها را تنها به شرطی می‌پذیرد که فرزندان داعشی شان را ترک کنند و بدون آنها باز گردند در غیر اینصورت توسط جامعه پذیرفته نمی شوند، زنی که شدید ترین آسیب ها را دیده است حتی نمی تواند انتخاب کند، زن انتخاب نمیکند یک برده ی جنسی باشد، زن انتخاب نمیکند مدت ها و بارها مورد قرار بگیرد زن انتخاب نمیکند فرزندی به دنیا بیاورد، زن انتخاب نمیکند پس از به دنیا آوردن کودک همچنان آن را نگاه دارد یا نه، جنگ میشود پس باید به بردگی گرفته شود، جنگ تمام می‌شود پس باید بازگردد سراغ زندگی اش، برای هیچ کس مهم نیست ن در این دوران چه رنجی کشیده اند به آنها لطف میشود و با وجود اینکه با مردان غیر ایزدی رابطه داشته اند به آنها اجازه میدهند به جامعه برگردند، مستند به زنی به نام جوآن می پردازد که از داعشیان صاحب یک پسر شده است و زمانی که میخواهد بازگردد نمیتواند از کودک خود جدا شود پس تمام تلاشش را میکند تا کودک را باز گرداند اما همسرش مخالف است در نهایت کودک را به پرورش‌گاه می سپرندو زن باز میگردد اما پس از مدتی افسردگی میگیرد و از خانواده اش جدا میشود تا به دنبال پسرش برود اما متوجه می‌شود کودکش را به فرزند خواندگی قبول کرده اند، حالا زنی را میبینم که فرو پاشیده تر از هر زمانی نشسته است و از کودکش میگوید و می‌گوید شاید برای کودکش بد نباشد که کسانی سرپرستی او را به عهده گرفته اند حتما بهتر هم هست و دو عروسک که این یکی شان آدم بود همان پسری که از داعش نصیب اش شده بود و اسم دیگری خاتم پسر ایزدی اش و تنها آرزویش این بود که فرزندانش او را فراموش نکنند و یک روز آنها را ببیند. گاهی گمان میکنم حکومت ها، دین ها، قوانین، عقاید، باورها سر جنگ دارند با ن با پیکرشان با دوست داشتن شان، با دوست نداشتن شان، یک روز یکی از دوستانم در تقدیس آن زن ایزدی که از چنگال داعش فرار کرده بود میگفت آنها قهرمانند آنها هر روز با زندگی جنگیدند تا زندگی را شکست داده اند تا پیروز شده اند نی که آنجا خودشان را کشتند خودشان را تباه کردند قهرمان نیستند، ومن تمام مدت فکر میکردم شاید واقعن باید گاهی از نادانی دیگران عصبانی بشوم. 

این رویای مقدس قبیله ی من آیا نیست که سرخ را به خاطر آوردبدون رنگ خون؟

خدا بزرگتر از دردهای ماست رفیق...

بدون اشک گریستن را آموختیم...

زن ,اند ,ایزدی ,پس ,کودک ,نمیکند ,زن انتخاب ,انتخاب نمیکند ,را به ,و از ,که از

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران